روستای تاریخی گرمه

پیشینه روستای گرمه

روستای تاریخی گرمه

پیشینه روستای گرمه

قضاوت های حضرت علی

دو مادر و یک فرزند


در زمان خلافت عمر دو زن بر سر کودکی نزاع می کردند و هر کدام او را فرزند خود می خواند.

نزاع را نزد عمر بردند، عمر نتوانست این مشکل را حل کند، از اینرو دست به دامان امیرالمومنین (ع) شدند.

علی (ع) ابتدا آنها را موعظه کرد و لکن سودی نبخشید.

امیرالمومنین دستور داد اره ای آوردند. در این وقت آن دو زن گفتند: یا امیرالمومنین میخواهی چکار کنی؟

فرمود: میخواهم فرزند را دو نصف کنم برای هر کدامتان یک نصف!!

از شنیدن این سخن یکی از آن دو ساکت ماند و دیگری فریاد برآورد که اگر حکم کودک اینست که به دو نیم شود من از حق خودم صرف نظر کردم و راضی نمی شوم عزیزم کشته شود.امیرالمومنین فرمود: الله اکبر!!!این کودک پسر تست و اگر پسر دیگری بود دلش به رحم آمده و به این عمل راضی نمی شد.

اینو میدونستید...؟؟؟

منطقه خوروبیابانک بعد از سمنان دومین جایی در ایران بود که مردمش صاحب شناسنامه شدند.

رضاشاه که دستور همگانی برای دریافت شناسنامه داده بود، منطقه خوروبیابانک دومین منطقه ایران بودند که دارای شناسنامه و از فامیلهایی که از آن به زیبایی یاد میکنند فامیل همایونی  در گرمه است.

و دلیل زیبایی آن اینست که آنها فامیلی را انتخاب کردند که با فامیل شاه یکی بود.

زندگی رودکی

ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی ، شاعر بزرگ قرن چهارم هجری است.

جایگاه و اهمیت وی در شعر پارسی تا بدانجاست که او را استاد شاعران و پدر شعر فارسی نامیده اند.

ولادت وی در نیمه قرن سوم هجری و زادگاه وی ده بَنُج مرکز رودک سمرقندبوده است.

در تیزفهمی او گفته اند که چنان ذیرک و تیزفهم بوده که در هشت سالگی تمام قرآن را حفظ و شروع به شعر گفتن نمود.

یکی از نکات مبهم زندگی رودکی کور بودن او بود.

رودکی شاعر دربار آل سامان بود و ممدوح او امیرسعید بن نصر بن اسمعیل بود که از سال 301 تا  331 حکومت کرد.

رودکی در انواع شعر از غزل و قصیده و قطعه و رباعی استاد بوده است. ادیبان و شاعرانی چون دقیقی،فردوسی،کسایی،عنصری،فرخی و نظامی عروضی در استادی وی همداستانند. سخنان وی در قوت تشبیه و نزدیکی معانی به طبیعت و وصف کم نظیر است.

اشعار رودکی بسیار بوده است که آن را تا صد هزار شمرده اند. اما اکنون از آن همه جز اندکی چیزی در دست نیست. مهمترین اثر رودکی که اکنون جز ابیاتی پراکنده از آن باقی نمانده است کلیله و دمنه منظوم است.

رودکی به جز کلیله و دمنه منظوم آثار دیگری هم داشته که از آن جمله است یک مثنوی به بحر خفیف، یک مثنوی به بحر متقارب ، یک مثنوی به بحر هزج . دیگری به بحر سریع که از همه ابیاتی پراکنده در دست است.

وفات رودکی را سال 321 هجری ذکر کرده اند و آرامگاهش در همان زادگاه خویش است.

از اشعار معروف و زیبای او بوی جوی مولیان است:


بوی جوی مولیان آید همی                 یاد یار مهربان آید همی

ریگ آموی و درشتی راه او                  زیر پایم پرنیان آید همی

آب جیحون از نشاط روی دوست          خنگ ما را تا میان آید همی


ای بخارا شاد باش و دیر زی               میرزی تو میهمان آید همی


میر ماه است و بخارا آسمان              ماه سوی آسمان آید همی

میر سرو است و بخارا بوستان            سرو سوی بوستان آید همی

آفرین و مدح سود آید همی                گر به گنج اندر زیان آید همی.

سایه دشت

چند سال دیگه باید صبر کنیم تا دشت اینجوری بشه؟؟؟




شباهت گرمه با...

یکی دیگه از شباهت های گرمه با ایران اینه که:

همه ی اهلش با این که بهم علاقه دارن ، ولی تو حرفاشون برعکس عمل میکنند.

مثلا دیدین تا یه چیزی میشه میگن ایرانی!!!ایرانیو چه به این کارا!ایرانیا که ازین کارا بلد نیستن. حالا جونشون واسه ایران و ایرانی درمیره ها ولی سر هر مسئله ای این حرفا رو میزنن.

گرمه ایها هم همینطورن. هرچی میشه میگن: نه!!! بچه گرمه ای ارزش نداره.همشونم میگنا.

یا دعوای خونوادگی که با هم کارد و پنیرن ولی جای دیگه هوای همو دارن.

حالا میگن یه سری از بچه ها یه سازمانی میخوان تشکیل بدن که دیگه کلا ازین مشکلات تو گرمه نباشه. اسمش هست:       خوبوا

شمام کمکشون کنید....

آثار دعای فرج (1)

1- فرمایش حضرت ولی عصر (عج)‌: بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است.


2- این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها است.


3- اظهار محبت قلبی است.


4- نشانه انتظار است.


5- زنده کردن امر ائمه اطهار است.

قضاوت های حضرت علی (2)

در زمان خلافت حضرت علی ( ع ) مردی کوهستانی با غلام خود به حج رفتند. در بین راه غلام مرتکب تقصیری شده و مولایش او را کتک زد. غلام برآشفته و به مولای خود گفت: تو مولای من نیستی بلکه من مولا و تو غلام من هستی. و پیوسته یکدیگر را تهدید می کردند تا قرار شد نزد امیرالمؤمنین بیایند.

هردو به نزد حضرت علی (ع) رفتند و مولای ضارب گفت:

این شخص غلام من است و خلافی کرده او را زدم و بدین سبب از اطاعت من سر بر تافته و مرا غلام خود میداند.

دیگری گفت:

به خدا سوگند دروغ می گوید و او غلام من میباشد و پدرم وی را به منظور راهنمایی و تعلیم مسایل حج با من فرستاده و او به مال من طمع کرده و مرا غلام خود میداند تا از این راه اموالم را تصرف کند.

امیرالمومنین به آنها فرمود:

بروید و امشب با هم صلح و سازش کنید و صبح نزد من بیایید.

چون صبح شد آمدند. حضرت به قنبر فرمود که دو سوراخ در دیوار مهیا کن.

صبح آن دونفر به همراه تعداد زیادی از مردم آمدند و هریک از مردم می گفتند که قضیه ای برای امیرالمؤمنین رخ داده که او نمی تواند آنرا حل کند.

حضرت پس از گرفتن اقرار مجدد از هر دو طرف به آنها گفت که سرتان را داخل سوراخ کنید و به قنبر گفت:

زود باش شمشیر رسول خدا برایم بیاور تا گردن غلام را بزنم. غلام از شنیدن این سخن بر خود لرزید و سر خود را بیرون کشید.

امیرالمؤمنین (ع) رو به غلام کرده و گفت:

مگر تو ادعا نمی کردی من غلام نیستم. گفت آری ولکن این مرد به من ستم نمود و من مرتکب چنین خطایی شدم!!

 

شباهت گرمه با ...

ایران از نظر خیلی کشورها تحریمه. و جالب اینه که کشورایی تحریم میکنن که ...

گرمه رو یکی از روستاهای همجوار که گرمه ایها دل خوش ازشون ندارن تحریم کردن.

دلیل کارشونم این بوده که نماینده محبوبشون تو گرمه رای کمتر آورده.

اونام گرمه رو تحریم کردن تا جایی که قرار بود واسه مسابقات عید تیم بدن که منصرف شدن.

حالام گرمه ایها بدونید تحریمید. یعنی دیگه از فرودگاهاشون نمی تونید  استفاده کنید.

دیگه نمی تونید محصولات اونجا رو به گرمه بیارید. مثلا دیگه نمی تونید خرما بیارید گرمه.


گر آب به روی شه دین بست یزید           کردند یزیدیان دگر بار چنین

قضاوت های حضرت علی (1)

او که جوانی نورس بود سراسیمه و شوریده حال در کوچه های مدینه گردش میکرد و پیوسته از سوز دل به درگاه خدا می نالید " ای عادلترین عادل ها میان من و مادرم حکم کن". عمر به وی رسید و گفت:

ای جوان چرا به مادرت نفرین میکنی؟

جوان گفت: ای خلیفه، مادرم مرا نه ماه در شکم خود نگه داشته و پس از تولد دو سال به من شیر داده و چون بزرگ شدم و خوب و بد را تشخیص دادم مرا از خود دور کرد و گفت تو پسر من نیستی!

عمر به زن رو کرده و گفت:

این پسر چه می گوید؟

زن گفت: ای خلیفه سوگند به خدایی که در پشت پرده نور پنهان است و هیچ دیده ای او را نمی بیند و سوگند به محمد (ص) و خاندانش من هرگز او را نمی شناسم و نمیدانم از کدام قبیله است. قسم به خدا او می خواهد به وسیله این ادعایش مرا در بین بستگانم رسوا کند و من دوشیزه ای هستم از قریش و تاکنون شوهر ننموده ام.

عمر به زن گفت آیا شاهدی برای این مطلب داری؟

زن گفت آری و هشتاد نفر از برادران عشیره ای خود را جهت شهادت حاضر ساخت. گواهان نزد عمر شهادت دادند که این پسر دروغ می گوید و می خواهد با این تهمتش زن را در بین طایفه اش خوار سازد.

عمر به ماموران گفت: جوان را بگیرید و به زندان ببرید تا از شهود تحقیق زیادتری شود و چنانچه گواهیشان به صحت پیوست بر جوان حد افترا جاری کنم.

ماموران جوان را گرفتند و به طرف زندان به راه افتادند که حضرت امیر(ع) را دیدند. جوان چون نگاهش به آن حضرت افتاد جریان را به او گفت.

امیرالمومنین (ع) به ماموران فرمود: جوان را نزد عمر برگردانید.

عمر از دیدن جوان برآشفت و گفت: من دستور داده بودم جوان را زندانی کنید چرا او را برگردانیدید؟

ماموران گفتند: ای خلیفه! علی بن ابیطالب دستور داد جوان را نزد تو برگردانیم و ما از خودت شنیده ایم که گفته ای هرگز از دستورات علی (ع) سرپیچی مکنید.

در این هنگام حضرت علی (ع) وارد گردید و فرمود: مادر جوان را حاضر کنید.زن را آوردند. آنگاه رو به جوان کرده و فرمود: چه می گویی؟

جوان داستان خود را بیان کرد و سپس حضرت علی (ع) رو به عمر نمود و فرمود:

آیا اذن میدهی بینشان داوری کنم؟

عمر گفت: سبحان الله ! چگونه اذن ندهم با آنکه از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود:

علی بن ابیطالب از همه شما داناتر است.

در این وقت امیرالمومنین (ع) به زن فرمود: آیا برای اثبات ادعای خود گواه داری؟

گفت: آری و شهود را حاضر ساخت و آنان هم گواهی دادند‍! آن حضرت فرمود:

اکنون چنان بینشان داوری کنم که آفریدگار جهان از آن خشنود گردد. قضاوتی که حبیبم رسول خدا (ص) به من آموخته است. سپس به زن فرمود:

آیا ولی و سرپرست داری؟ زن گفت: آری این شهود همه برادران و اولیاء من هستند.

امیرالمونین(ع) به آنان رو کرده و فرمود: حکم من درباره شما و خواهرتان پذیرفته است؟

همگی گفتند آری. سپس حضرت فرمود: گواه میگیرم خدا را و تمامی مسلمانانی را که در این مجلس حضور دارند که عقد بستم این زن را برای این جوان به کابین چهارصد درهم از مال نقد خودم. ای قنبر برخیز درهم ها را بیاور. قنبر درهم ها را آورد! علی (ع) آنها در دست جوان ریخت و به او گفت:

این درهم ها را در دامن زنت بینداز و نزد من میا مگر آنکه در تو اثر زفاف باشد " یعنی غسل کرده باشی". جوان درهم ها را در دامن زن ریخت و گفت برخیز.

در این هنگام زن فریاد برآورد "آتش آتش". ای پسر عم رسول خدا (ص) می خواهی مرا به عقد فرزندم درآوری؟ به خدا سوگند این پسر من است.  

آنگاه علت انکار خود را چنین شرح داد:

برادرانم مرا به مردی فرومایه تزویج نمودند و این پسر از او بهم رسید و چون بزرگ شد مرا تهدید کردند که فرزند را از خود دور سازم. به خدا سوگند او پسر من است. و دست فرزند را گرفت و روانه شد.

در این موقع عمر گفت: اگر علی نبود عمر هلاک میشد.