یه شباهت دیگه از گرمه با ایران میدونید چیه؟
اینکه هردوتاشون واسه اهالی اونجا یه کشش خاصی داره.طوری که دلشون واسه وطنشون پر میزنه. ما وقتی واسه مسابقات میرفتیم خور ، وقتی برمیگشتیم انگار چندساله که از گرمه دور بودیم. هرکی ازونجا دور میشه انگار دنیارو ازش گرفتن. نویسنده این مطلب هم از این قاعده بیرون نیست. بعدا ایشالله مصاحبه ای از کسایی که خیلی گرمه رو میخوان براتون میزارم.
گرمه رو نمیشه معرفی کرد. اما خیلی راحت میشه شناختش. گرمه یه جورایی کوچیک شده ایرانه. بین ایران و گرمه شباهت های خیلی زیادی وجود داره. اگه میخواین بدونین گرمه چه جوریه ، ایرانو تو ذهنتون تصور کنید. ایشالله تو این وبلاگ بیشتر بهش می پردازیم.
گرمه شاید عربی شده جرمق قدیمه ، ولی خیلی اسم برازنده ای واسه این روستاست.
بقیه مطالب باشه واسه بعد. اما یه تحفه واستون دارم. اونم یه عکس از گرمست. عکسی از برف گرمه:
روستای گرمه رو اینجور که میگن و ما شنیدیم و از ظواهر پیداست ، حداقل دو هزار سال قدمت داره.
با یه حساب سر انگشتی میشه واقعیت این موضوع رو پیدا کرد. دوتا امامزاده داره که مال 1200 سال پیشه. یه قلعه هم داره که از زمان ساسانیان بجا مونده.
گرمه اونروزا یه یلی بوده واسه خودش تو منطقه. ناصر خسرو از اون منطقه که رد میشده اسم چهار تا روستا رو آورده که یکیش جرمق ( گرمه قدیم ) بوده.
ایشالله بعدا بیشتر در مورد گرمه مطلب میزارم.
فعلا این عکس از قلعه گرمه رو ببینید تا بعد :
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود
کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی
دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.
مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . باور کردنی نبود بزرگترین و
خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف
مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که
کوچکتر بود باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .جوان پیش خودش گفت :
منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.
سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که
در تمام عمرش دیده بود.
پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد...
اما.........گاو دم نداشت!!!!
زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.
آخرین نسخه غلط نامه فارسی به انگلیسی برای یادگیری زبان
مجادله بر سر یک خال
حافظ
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
صائب تبریزی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
شهریار
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
محمد عیادزاده
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را
راز چیست ؟