یادش بخیر روزایی که آقای یوسفی به موهامون گیر میداد ... یه پیرمرد
مهربونی بود به اسم سیف اله یه ماشین اصلاح داشت همین
شکلی ، نفت میریخت روش و سرمون را ماشین میکرد ... این وسط چند تاش چیده میشد و چند
تاش کنده بماند . هر چه بود صفایی داشت
ادامه مطلب ...