حضرت ولی عصر(عج):
ما در رعایت حال شما کوتاهى نمى کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم,که
اگر جز ایـن بود گرفتاریها به شما روى مىآورد و دشمنان, شما را ریشه کـن مى کردند.
از خدا بترسید و مارا پشتیبانى کنید.
در زمانهای نه جندان دور، افرادی یاغی به گرمه حمله میکردند و به غارت گرمه و دزدیدن دختران می پرداختند.
به این قوم وحشی، کاشی میگفتند.
وقتی میومدند گرمه، تمام گرمه ایها در قلعه میموندند تا کاشیا برن بعد میرفتند سر خونه زندگیشون.
البته یه سری اطلاعات ضدونقیض در مورد این مساله وجود داره که بعد از تکمیل اطلاعات انشاءالله براتون به نمایش میزاریم.
ایران در زمان ساسانی یه کشور قوی بود و 140 میلیون جمعیت داشته.
اما الآن شاید به نصف اونروز برسه. البته اونروزا قلمرو کشورما زیاد بوده.
تو گرمه یه زمانی انقدر جمعیت زیاد بوده که به بعضی کوچه ها کوچه ی چهل دخترون می گفتند.
از بس زیاد بودند.
الآن تو همون کوچه 20 نفر زندگی نمیکنند.
دلیل اصلیش مهاجرت به شهرهای بزرگتر بوده.فکر کردن خبریه اونجا. ولی همشون میدونن هیچ خبری نیست. خیلیاشون دوست دارن برگردن. جمعیت گرمه الآن 200 نفری هست.
انشالله یه روزی درست میشه...
حکایت بهشت وموسی :
روزی حضرت موسی در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد ؟ خطاب میرسد : آری ! موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست ؟ خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم ؟ خطاب میرسد : مانعی ندارد !
فردای آن روز موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گید : من مسافری گم کرده راه هستم ، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم ؟ قصاب در جواب می گوید : مهمان حبیب خداست ، لختی بنشین تا کارم را انجام دهم ، آن گاه با هم به خانه می رویم ، موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آنرا جدا کرد در پارچه ای پیچید و کنار گذاشت . ساعاتی بعد قصاب می گوید : کار من تمام است برویم ، سپس با موسی به خانه قصاب می روند و به محض ورود به خانه ، رو به موسی کرده و می گوید : لحظه ای تامل کن ! موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته ، آنرا باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد . شیئی در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر موسی را به خودجلب کرد ، وقتی تور به کف حیاط رسید ، پیرزنی را در میان آن دید با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید ، سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد ، دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت : مادرجان دیگر کاری نداری ، و پیرزن می گوید : پسرم ان شاءالله که در بهشت همنشین موسی شوی . سپس قصاب پیرزن را مجدداً در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرارداده و پیش موسی آمده و با تبسمی می گوید : او مادر من است و آن قدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آن که همیشه این دعا را برای من می خواند که " انشاء الله در بهشت با موسی همنشین شوی ! "
چه دعایی !! آخر من کجا و بهشت کجا ؟ آن هم با موسی !
موسی لبخندی می زند و به قصاب می گوید : من موسی هستم و تویقیناً به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد !
تمام نا تمام من ! با تو تمام می شود!
کانفیلد فیشر می گوید : " مادر ، فردی نیست که به او تکیه کنیم ، بلکه کسی است که ما را از تکیه کردن به دیگران بی نیاز می سازد "
6- مایه ناراحتی شیطان لعین می شود.
7- باعث نجات یافتن از فتنه های آخرالزمان میشود.
8- اداء قسمتی از حقوق آن حضرت است، که اداء هر صاحب حقی از واجب ترین امور است.
9- تعظیم خدا و دین خداست.
10- حضرت صاحب الزمان در حق او دعا می کند.
که شاید مهمترین و بهترین اثر خواندن دعای فرج همین مورد 10 است که امام زمان برای انسان دعا کند.
.اللهم عجل لولیک الفرج.